تروریسم از منظر تئوریهای روابط بین الملل

شبحی که اسمان امنیت را سیاه کرد

حسین زمانلو*

دیپلماسی ایرانی : همراه واژه تروریسم، واقعیت هایی در خاطر انسان جلوه گر می شود که بدون شک هم در سطح بین الملل و هم در سطح منطقه ای بسیاری از کشورهای جهان را تحت اثرات مخرب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی خود قرار داده است. مساله ترور و بحرانهای ناشی از آن در بسیاری از کشور های منطقه همچون ایران، ترکیه، افغانستان، عراق و.. به وضوح دیده می شود. مبارزه و نوع نگاه به مساله ترورخصوصا بعد ازحوادث  11 سپتامبر(نزدیک به 15 میلیارد دلار خسارت مالی و40 میلیارد دلار خسارت انسانی)(ناوارو و اسپنسر 2001)ابعاد تازه ای یافته است، قبل از این حوادث قدرت گرفتن جریان طالبان درافغانستان و پاکستان و پا گرفتن ریشه های القاعده در منطقه توسط ذینفعان در منطقه جدی گرفته نشده بود، تا بعد که وجود تروریسمِ القاعده ای بهانه ای برای حضورآمریکا و ناتودرمنطقه گردید. گرایش برخورد قدرت های جهانی از جنس برخورد با ترور غیر دولتی و گذارازاین مراحل به برخورد با به اصطلاح ترور دولتی (نمونه صدام)، حاکی از سیر پیشرفت تئوریک و عملی این جریان داشت. واژه ترورسیم به معنایی که امروز استفاده می شود در سالهای 1792-1794 با ایجاد فشار انقلاب فرانسه در جامعه آن روز وارد ادبیات سیاسی گردید. در روزهای اولیه انقلاب حکومت های پاریس برای اعمال قدرت حاکمیتی خود و نظم رادیکال جدید برعلیه مخالفان انقلاب ازشدت و خشونت ابزار ترور استفاده می کردند.(رابرتز، 2002) اما تاریخ تروریزم به خیلی قبل ازمحاکمات انقلابی در فرانسه بر می گردد، حتی به قبل ازشورش یهودیان در سرزمین های اشغالی توسط روم در خاورمیانه یعنی سالهای 66-73 (بعد از میلاد). در تاریخ اولین سازمان تروریستی، پارتیزان های جوده آ در سرزمینهای فلسطین بوده که در امپراطوری روم فعالیت می کرد، ذکرگردیده که اغلب ویژگی های گروههای تروریستی امروزین را دارا بود.(گرین برگ ، 2001) در تاریخ کشورخودمان نیز چنین گروههای دیده می شود، اما با ویژگی های ایدئولوژیک متفاوت و بافت فرهنگی مذهبی. گروه حسن صباح یکی از فرقِ شیعیان (اسماعیلیه) که در مقابل جریانات اسلام سنی به اعمال خشونت دست می زد و تاکتیک ارسالِ تنها یک فرد برای تروررهبران مورد نظرش را، مورد استفاده قرار می داد.(1090-1275 بعد از میلاد) (ITSR,2013)

تروریسم هم در شرق و درغرب، درآسیای جنوب شرقی ، خاورمیانه و هم  در مناطقی مانند آمریکای لاتین در اعتراض به شرایطی که حاکم بر فضای مناطق بوده، در خیلی جاها  به شکل حمله به اهداف نظامی و مردمی، گروگانگیری، هواپیما ربایی، بمب گزاری در بناهای اداری وغیراداری و حملات انتحاری تشکیل یافته وادامه پیدا کرده است.(رابرتز،2002)

در دویست سالی که پشت سرگذاشته ایم تروریسم در راستای اهداف سیاسی ومبارزات آزادی بخش و ایجاد فشاردرسیاست بین الملل به مثابه ابزاری اساسی مورد استفاده قرار گرفته است.(DCJC,2013) هیچ شکی نیست که هزینه های مادی، معنوی و جانی تروریسم در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی به شدت افزایش یافته است، دبیر کل سابق سازمان ملل کوفی عنان نسبت به تبدیل تروریسم از مشکل منطقه ای به تهدید بین المللی خبر داده  و گفته بود:

” تروربه مثابه یک تهدید بین المللی بر علیه دموکراسی ، بر علیه حاکمیت قانون، حقوق بشر و بر علیه ثبات و استقرار در جهان عمل می کند، جهانی شدن نیزسعیِ قدرتمندِ بین الملل و واکنشی بر علیه انواع و اشکال مختلف ترور محسوب می گردد”.(عنان،2005:15)

با توجه به داده های آماری از طرف مرکز مبارزه با تروریسم سازمان ملل متحد(UTMM) در سال 2011 نزدیک به 10283 هزارحمله تروریستی انجام یافته که بیش از12000 هزار کشته برجای گذاشته است.(NCTC,2012) در سالهای گذشته با توجه به میدان عمل گروههای تروریستی در کشورهای مختلف واستفاده از سلاحهای کشتار جمعی، شاهد افزایش قدرت و ظرفیت عملیاتی این گروهها می باشیم. این گروهها عضوی از شبکه ترور جهانی هستند و درهمه نقاط جهان مشغول فعالیت می باشند. نمونه القاعده که تخمین زده می شود در اکثر نقاط دنیا هزاران نیروی آموزش دیده اش مشغول به فعالیت هستند واز طرف دیگر حمله شیمیایی با استفاده از گاز سارین در 1995 در توکیو ژاپن نشان از در اختیارداشتن سلاحهای بیولوژیک، شیمیایی و یا هسته ای گروههای تروریستی می باشد و در همان حال نوع و کیفیت نگاه به مساله تروررا از طرف نظام بین الملل تغیر داده است.

بنا به گفته شِفرفرمانده سابق نیرو های ناتو در سالهای اخیر تعریف دشمن در نزد این نیروها تغییر کرده و دشمن سنتی کمونیسم محسوب نمی شود و ناامنی و تروریسم بین المللی زاده شده در خاورمیانه و آسیای میانه، جای آن را گرفته است.(2003) بنا به تحقیقات اکثر محققان و سرویس های جاسوسی در آینده نزدیک، ترورهم از نظر تاکتیکی و هم از نظر استراتژیک یکی از تهدید های بین المللی خواهد بود(جفری 2001).

سازمانهای ترور بدین علت که در هر جا و هر لحظه ای امکان حمله به اهداف و افراد مورد نظر خویش را پیدا کرده اند همچنان بالقوه امنیت بین المللی را تهدید می کنند و بدین خاطرهمکاری بین المللی کشورهای مختلف خصوصا خاورمیانه و به صورت منطقه ای و جهانی لازم به نظر می رسد. اما به هر حال امروز نمی شود ازهمکاری موثر بین المللی درمقابله با تروریسم سخن گفت. با توجه به اینکه ترورتهدیدی برای همه کشورها به حساب می آید اما اکثر کشورها روشهای خاص خود را برای مقابله با ترور انتخاب کرده و بکار می برند، و این سعیِ انفرادی، تاثیر جهانی مبارزه با ترور را کاهش می دهد و از کیفیت مبارزه با ترور می کاهد. چند توافقنامه و مقاوله نامه از جمله: قرارداد پیشگیری از بمب گزاریهای تروریستی-1997 ، توافق نامه بین المللی پیشگیری از حمایت مالی از تروریسم-1999 ،توافق همکاری بر ضد تروریسم بین الملل 2002،  هنوز به مرحله اجرایی و عملی در صحنه بین الملل نرسیده است.

هم اکنون تروریسم با رسیدن به مرحله ای از حیات خویش تبدیل به بازیگری دارای قدرت که آزادی و امنیت کشور ها را تهدید و در روابط بین الملل به عنصری قابل تامل تبدیل گشته، بدل گردیده است. بدون قطعِ کمک بین المللی به تروریسم، به هیچ رو نمی توان با این پدیده مقابله کرد، برای مبارزه با انواع جدید تروریسم هم آموزش نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و هم آموزش و تقویت نیروهای نظامی وابسته به نهاد های مبارزه با ترور، صنایع دفاعی وساختار مدیریتی وتاکتیکی ارتش را نیز بایستی تقویت کرد.(کوناوِی،2005) درهر حال علت عدم همکاری وسیع و دقیق در این حوزه بین کشورها را با بررسی تئوری های خاص در عرصه روابط بین الملل در این زمینه ادامه می دهیم.

شناخت مفهوم تروریسم

چه افعالی درزیرمجموعه تعریف تروریسم قرار می گیرند؟ فرق بین تروریست ومبارزراه آزادی چه می باشد؟ برای هدایت فعالیت های بین المللی در زیر چترمبارزه با تروریسم بایستی به این سئوالها از طرف جامعه بین المللی جواب داده شود. در این حین نیز باید از یکی انگاشتن مبارزات آزادی بخش ملی با مقوله تروریسم اجتناب کرد. از طرف دیگر هر دولتی از منظر خویش، ترور و تروریسم را تعرف می کند. به طور مثال وزیر خارجه آمریکا ترور را اینگونه:”ترور یعنی: خشونت با انگیزه های سیاسی واز قبل برنامه ریزی شده بر علیه اهداف غیر جنگی (خارج از وضعیت جنگ) توسط زیر گروههای ملی و یا مخفی ” تعریف کرده است(USDS,2013) در هر حال امروزه نیز تعریف مشترکی از تروریسم در سطح جامعه بین المللی دیده نمی شود و قابل توافق نیز نمی باشد(سوتِر، 2005). درعمل عده ای ازانسانها توسط کشوری تروریست خوانده می شوند وهمان عده از طرف کشور دیگری مبارز راه آزادی خطاب قرار داده می شوند.

” در واقع برای یک فرد امکانِ گذر از موقعیت یک تروریست به موقعیت مبارزِآزادی خواه، و حتی رهبر یک حکومت نیز وجود دارد. به عنوان مثال در خاطرات نلسون ماندلا دیده می شود که یک جنبش آزادی خواه چگونه به جای تروریسم مبارزات عدم خشونت رو در پیش می گیرد (اما هیچ کدام از دو جنبشِ 1-عدم خشونت یا آزادی خواهانه و2- تروریسم را تعریف نمی کند). در هر حال حکومت آفریقای جنوبی وی را به عنوان یک تروریست  شناخته و از 1960 تا 1980  با وی مذاکره نیز ننموده است. بعد در سالهای مبارزه به علل شرایط سیاسی وی را آزاد و در نهایت ماندلا رئیس جمهور آفریقای جنوبی گردید.”(سوتر،2005)

ترور با حمایت دولت

نگاه به ترورفقط خارج ازمسایل اقتدار و حاکمیت، یک نگاه تقلیل گرایانه را رقم خواهد زد، این مساله نقش دولت ها را در حمایت از ترور در جامعه بین المللی کم رنگ جلوه خواهد داد. تا به امروز دولت ها به عنوان هدفِ ترور نمایانده شده بودند، اما امروزه ترور با حمایت دولتی را چگونه می توان شرح و توضیح داد؟ رقابت بین دولت ها و تضعیف دولت های رقیب باعث حمایت سیاسی و یا ایجاد سازمانهای تروردرراستای اخذ منافع سیاسی و اقتصادی در صحنه بین الملل گردیده است. حمایت پاکستان ازطالبان، حمایت عربستان از القاعده و کشور های منطقه از گروههای نظامی درعراق و سوریه ازنمونه های حمایت دولت ها از گروههای ترور به شمار می آید.

ترور به مثابه تهدید علیه همه دولت ها

بعضی کشورها چنین نگاهی به این مساله دارند: “اگرحمله تروریستی در کشور من وجود ندارد، پس مشکل کشور من نیز نمی باشد، درنتیجه کشوردیگری با این مساله درگیر شود”، داشتن چنین نگاهی خطای استراتژیک اساسی به شمار می آید. نمونه کشور های عضو آ سه آن که در قبال رخداد های 11 سپتامبر 2001 نوعی عدم حساسیت از خود نشان داده بودند در سال 2002 بعد از انفجار و بمب گزاری درکشور بالی به این نتیجه رسیدند که بایستی در چارچوب های خاص امنیتی و نظامی علیه تروریسم همکاریها و توافقات جمعی را به پیش ببرند.(چاو ، 2005). دراروپای شرقی بعد ازجنگ دوم جهانی و دردوران جنگ سرد، هواپیما ربایانِ عضو گروههای ضد کمونیستی که علیه کمونیزم مبارزه می کردند، وقتی که هواپیمای در حال نشستن به اروپای غربی را دزدیند، از طرف کشورهای غربی به عنوان قهرمان شناخته شدند، اما در همان شرایط وقتی هواپیما های غربی از طرف گروههای آزادیبخش ربوده شده بودند، هواپیما ربایان را تروریست  و اعمال آنها را به مثابه جرم بین المللی تلقی کردند. با همین درجه از شباهت تا قبل ازوقایع 11 سپتمابر 2001، ترور بین المللی برای ایالات متحده آمریکا نیز به مثابه تهدید، پراهمیت جلوه نکرده بود. بحران بین المللی ترور برای اکثر کشورهای منطقه وجهان چهره زشت و کریه خود را به نمایش گذاشته، هم دولت ها وهم جوامع ازاین بحران دررنج هستند، همکاریها وتوافقات نشان ازعمق این مساله هم درمسایل استراتژیک کشورها و هم درمسایل کلان جهانی دارد.

تحلیل رئالیستی از مساله تروریسم:

بنا به تئوری رئالیستی، علت محدودیت همکاری بین دولت ها در عرصه بین الملل، حاکمیت و اقتدارِ خاص و محدود به سرزمین آنهاست و در عین حال طبیعتا دولت ها دررفتارهای بین المللی منافع خود را تعقیب می کنند. رئالیسم این وضعیت پیروی ازمنافع را با مساله قدرت پیوند داده و توضیح می دهد.(مورگنتا،1993) قدرت، فاکتور مهم و اساسی در عرصه روابط بین الملل می باشد. نهاد های بین المللی حاکمیت مستقلی ندارند وبدین دلیل این نهادها دارای قدرتی نیستند که شکل و کیفیت رفتار های کشورها و دولت ها را مشخص  و تعیین کنند. البته در سالهای گذشته تحت نام مداخلات بشر دوستانه حاکمیت ملی دولت ها در اثر مداخلات سازمانهای بین المللی خدشه دار گشته و حتی تغییر پیدا کرده است. نبود حکومت  و حاکمیت مرکزی باعث ظهور و بروز آنارشی در صحنه های بین المللی می شود اما این آنارشی به مثابه بحران نمی باشد. در شرایط آنارشیک، دولت ها درسلسله مراتب قدرت قرار گرفته و با همکاریهای بین المللی مواجهه و در این چارچوب حرکت می کنند. نگاه رئالیستی  دولت ها را به مثابه مستقل ترین بازیگرها به شمار می آورد، در کناراین نگاه، بیشتراز نیت های آنها به پتانسیل ها و توانایی های دولت ها نگاه می کند. رویکرد نئو رئالیستی ، علت رفتارهای دولت ها را “سر پا ماندن و ادامه دادن حاکمیت خود” می داند، دولت ها به هیچ وجه به نیت های درونی دولت های دیگر اعتماد ندارند و این نیت ها در نظر آنها هیچگاه صادقانه نمی تواند باشد(میرشِیمر،1995). به همین دلیل دولت ها از همکاری با هم اجتناب می کنند، در هر صورت دولتها با هم می توانند همکاری کنند و این همکاریها در جهانی که مملو از رقابت می باشد، با توجه به شرایطی که منطق رقابت درعرصه امنیتی بر آنها تحمیل می کند دارای مرزهای مشخص و محدودی می باشد.

در سیستم آنارشیک (ویا جایی که حاکمیت جهانی و یا حکومت نباشد)،برای افزایش امنیتِ سیستم خودی، اعمالی اتخاذ می شود که منجر به از بین بردن و یا کاهش امنیت کشور دیگر می شود. این دوگانهِ امنیتی درارتباط مستقیم با شکل گیری اندیشهِ حول خواسته ها و قدرت نسبی دولت دیگرقرار دارد.(زرویس،1978) رئالیست ها این دوگانه رو قابل حل نمی دانند.(جاشوا،2003) چرا که هر دولتی دولت دیگر را به مثابه یک تهدید بالقوه می بیند، و دوست دارند در محدوده استراتژیک خودشان (حاکمیت سرزمینی)حیات خویش را ادامه دهند و در عین حال بیشتر عقلانی عمل می کنند اما با این همه خطرمحاسبه غلط با اطلاعات اشتباه وجود دارد و این رخداد منجر به برآورد غیر صحیح و اعمال سیاست هایی درجهت خلاف منافع ملی دولت ها می گردد. نگاه رئالیستی بر این اعتقاد است که قدرت های بین المللی نهاد های بین المللی را برای ادامه حیات حاکمیتی و نمایش قدرتِ نسبیِ خویش در جهان و مناطق طراحی کرده اند. به عنوان مثال پیمان ناتو از طرف ایالات متحده امریکا برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی در جنگ سرد تاسیس و استفاده شد و به نظر رئالیست ها امروزه دیگر نیازی به ناتو نیست و احتمالا در آینده این نهاد برچیده خواهد شد.

در هر صورت با این چنین نگاهی، مسائلی که برای دولتی مهم و حیاتی به نظر می رسند برای دولت های دیگر حیاتی و مهم محسوب نمی شوند، به هر حال سیستم بین الملل دولت مرکز می باشد و هر دولتی منافع ملی خودش را دنبال می کند. به طور مثال یونان در یک دوره ای پ ک ک  را مبارزین راه آزادی می نامید و حتی به آنها کمک نیز می کرد، این که ترکیه منابع خود را درراه مبارزه با تروریسم هزینه کند از نظر استراتژیکی به نفع یونان بود. در راه مبارزه با ترور بین المللی یکی از موانع سازمانهای بین المللی می باشد، این نهادها با توجه به اینکه قدرت تاثیر گذاری بر روی کشور ها را با توجه به سلسله مراتب قدرت ندارند نیز در معرض ناتوانی در مقابله با تروریسم قرار دارند و دولت ها با توجه به اینکه منافع متفاوتی را تعقیب می کنند دارای اولویت های مختلفی در این سازمانها هستند و هم زمان هرگونه دخالت این سازمانها در حاکمیت ملی شان را بر نمی تابند. هر چند این مساله در سالهای اخیر مورد مناقشه قرار گرفته است. نمونه سوریه، اوکراین، لیبی از این جمله دخالت ها به شمار می روند.

نقطه ضعف های رئالیسم:

در حالی که مبارزه با تروریسم از وجوه قابل قبولی برخوردار نیست اما امروزه می بینیم که همکاریهایی بین دولت ها در منطقه و جهان درراستای مبارزه با ترورانجام می گیرد، در عین حال دولت ها علاوه برحرکت درراستای منافع ملی در چارچوب نزدیکی های فرهنگی ودینی نیز با بعضی گروههای تروریستی همکاری می کنند، یعنی همیشه به خاطر منافع سیاسی واقتصادی حمایت دولتی انجام نمی گیرد. تئوری رئالیستی درروابط بین الملل بیشتراز فاکتورهای داخلی یک دولت از فاکتور های خارجی تاثیر می پذیرد، در حالی که فاکتور های ملی وداخلی بیش ازاندازه برروی رفتارهای یک دولت تاثیرگذار هستند. به عنوان نمونه در سال 2003 در حمله آمریکا به عراق، وقتی که خواهان استفاده از خاک ترکیه شد، مجلس ملی ترکیه به این تقاضای آمریکا جواب رد داد، در حالی که این همکاری در راستای منافع ملی ترکیه می توانست باشد. این وضعیت در توضیح اثرات رئالیسم ما را به شرایط ابهام آمیزی مواجه می کند. در وضعیت آنارشیک دولت ها تحت تاثیر دولت های مقتدر به همکاریهای منطقه ای و بین المللی کشانده می شوند. در هرحال آمریکا با مقصر نمودن عراق و افغانستان بعد از حوادث 11 سپتامبر اقدام به حمله به این دو کشور نمود، دراین اثنا آمریکا در مبارزه ای که بر علیه تروریسم شروع کرده بود خواهان همکاری خیلی از کشورها درراستای مبارزه با ترور بود که بسیاری از کشور ها این خواسته را قبول نکردند. اما به فاکتورعقلانیت ابزاری اگر به مساله ترور نگاه کنیم، در مواجه با مشکلات بین المللی و خصوصا تروریسم رویکرد رئالیستی قادر به پاسخگویی به چرایی ِخیلی از همکاریها وعدم همکاریها می تواند باشد.

رویکرد لیبرالیستی:

از نکته نظر لیبرالیسم طبیعتِ انسان خوبی است وانسانها به طورمداوم در حالت صلح و همکاری و تعامل قرار دارند. اندیشه لیبرال به اخلاق، سازمان یابی بین المللی، حقوق بین المللی تاکید می کند. سیستم بین الملل از دولت هایی که قابلیت همکاری وتعامل و حل مشکلات وخواهان رابطه در چارچوب این فرایند ها هستند، تشکیل شده است. نظم بین المللی درعین حال قابلیت شکل گیری از طرف نورم ها و سازمانهای بین المللی را داراست و برعکسِ رویکرد رئالیستی رفتارهای دولت ها را نه فقط درچارچوب منافع دولتی که در راستای منافع بوروکراسی، گروههای ذینفع و سایر بازیگران غیردولتی نیز ارزیابی می کند. اندیشه لیبرال تاثیرسیاست داخلی را ازلحاظ رفتارهای سیاسی درحوزه سیاست خارجی از نظر دورنمی دارد و جایگاه مهمی را برای سیاست داخلی قائل هستند. مورد دوگانه امنیتیِ غیر قابل حل در روابط بین الملل از نکته نظر رئالیستی، با رویکرد لیبرال و با کمک موسسات، نورم ها و عرف بین المللی قابل حل می باشد. در نزد این اندیشه، همکاری و تعاملات بین المللی بین دولتها به مراتب عقلانی و قابل اعمال می باشد. نئو لیبرالها بر اهمیت نهاد های بین المللی تاکید دارند، همان مقدار که رئالیست ها نظم سیستم بین الملل را دولت مرکز می دانند، نئو لیبرالها نیز بر این اصل تاکید دارند اما بر عکس رئالیست ها عرصه بین الملل را نسبت به همکاریها و تعاملات گشوده می دانند. به نظر آنها نهاد های بین المللی، تعیین کننده نقش های رفتاری در عرصه بین الملل، محدود کننده فعالیت های کشورها و شکل دهنده خواسته های ماندگار و مربوط به سیستم بین الملل می باشند. به نظر این اندیشه راهنما، “وضعیت تقابل” در جایی که حاکمیت و اقتدار مرکزی وجود نداشته باشد، اصل اصیل تسهیل کننده همکاریهای بین المللی و بین منطقه ای بین دولت هاست.” تئوری رژیم” مساله مهمی است که از منظر روابط بین الملل مورد تاکید قرار گرفته است. کراسنر(1983) رژیم را اینگونه : ” اصول مورد نظر پیدا و پنهان توافق شده در عرصه بین الملل، نورم ها، قوانین و فرایند های تصمیم گیری حول مساله خاص ” ، تعریف کرده است. رژیمهای بین المللی برای کم کردن تاثیر ساختارآنارشیک درنظام بین المللی با تفاهم و اخذ قوانین برای بازیگران وارد عمل می شوند.(میلنر،1992) در نظر لیبرالیست ها مسایلی همچون ترور به غیرازهمکاری و تعامل بین دولتها و بازیگران راه حلی دیگری نمی تواند داشته باشد. از نکته نظر لیبرالیست های ترکیه همکاری نیروهای اطلاعاتی آمریکا و ترکیه در کنیا و دستگیری اوجالان درسال 1999 تقویت کننده این فاکتورمی باشد. اما بعضا دولت ها در مسیرمبارزه با ترور حتی اگر به قیمت ضرر رساندن به منافع ملی نیز باشد، پیشنهاد های همکاری سایر دولت ها در جهت مبارزه با ترور را رد و یا قبول می کنند.

نقطه ضعف های لیبرالیسم:

هر چندازمنظررویکرد لیبرالیستی همکاری و تعامل پیش فرض وضعیت نظام بین المللی محسوب می گردد، اما شکست ها و عدم موفقیت وضعیت فعلی در عرصه بین الملل این مساله را تائید نمی کند. با در نظر گرفتن این واقعیت نمی توان ادعا کرد که رویکرد لیبرالیستی وضعیت فعلی مسایل ترور در جهان را به وضوح می تواند توضیح دهد، دولتها در عین حال که در مبارزه با ترور دچار کاستی ها و مشکلات فراوان هستند در مساله تعریف این وضعیت(ترور و تروریسم) نیز دچار نقصان های زیادی می باشند. از نگاه لیبرالها درحالی که سازمانهای بین المللی قابلیت اعمال قوانین و ایجاد نورم ها بر دوش دولت ها را دارند، اما درعرصهِ رفتارها و رخداد های بین المللی شاهد هستیم که این سازمانها در خیلی از موارد نمی توانند بر روی دولتها اعمال فشار و حاکمیت داشته باشند. صحنه درگیریها در سوریه، لیبی، عراق و در وجهی دیگر در مساله اوکراین نمایانگراین نقطه ضعف سازمانهای بین المللی می باشد. بعد از رخداد های 11 سپتامبر شاهد تاسیس کمیته مبارزه باترور سازمان ملل متحد بودیم، اما با همه امکاناتی که این موسسه در جریان حمایت از دولت ها برای مبارزه با ترور در اختیار گذارده، با توجه به عدم توافق بر سر موضوع تعریف ترور، شاهد عدم موفقیت این نهاد بین المللی هستیم.

رویکرد ساختار گرایی:

ساختار گرایی روابط بین الملل را از منظر الگو ها و واقعیت های اجتماعی ونحوه شکل گیری منافع دولت ها ارزش گزاری و توضیح می دهد. رئالیست ها و لیبرالها از منظر فاکتور های دردست، یعنی قدرت نظامی و اقتصادی به موضوع نزدیک می شوند، اما ساختارگرایان بر ایدئولوژی ها، ارزش ها و فرهنگ ها تاکید می کنند. از این منظررفتارهای دولتها در روابط بین الملل مطابق نورم ها، ارزش ها و فرهنگ آن جامعه شکل بندی می گردد. به نظر راگی (1998)، فاکتور های اندیشه ای، قوانین تعیین کننده و باورها رفتارهای دولت ها را تحت تاثیر خویش قرار می دهد. سازمانهای بین المللی با اعمال فشار در جهت قبول تصورات متفاوت نسبت به منافع، نورم هاو ارزش های جدید از طرف دولت ها، فرایند اجتماعی شدن دولت ها را محقق می کنند. (فاینمور،1996) نورم ها در شکل دهی به منافع واولویت های دولت ها تاثیر به سزایی دارند، اما با این همه می دانیم که این وضعیت به معنای این نیست که همه منافع به نورم ها و ارزش ها وابسته باشند. دولتها در راستای مبارزه با ترور، تعریف خاص خود از ترور را در نظر داشته و در این مسیرمطابق با دین و فرهنگ خویش عمل می کنند و به این موارد بیشتر از منافع ملی خویش اهمیت قائل می شوند. برای نمونه با قبول حقوق بشر در سطح جهانی، دولت ها برای مبارزه با تروریسم در راستای اعلامیه جهانی حقوق بشر، قوانین و مقررات داخلی و رفتار سیاست خارجی خویش را تغییر داده اند.

نقاط ضعف ساختار گرایان:

اگر چه تاثیرواقعیتِ ارزش ها و نورم ها غیر قابل انکار می باشد، نمی توان گفت که ساختار گرایان تغییرات نظام بین الملل و تعاملات و تقابلات فی مابین را به درستی تحلیل می کنند. دربسیاری از مناطق که تنش های داخلی و بحرانهای اتنیکی و مذهبی دیده می شود و قدرت های بین المللی و جهانی که در آنجا حضوردارند و بایستی با در نظر گرفتن نورم ها و ارزشهای جهانی منازعات و برخورد ها را کاهش دهند، اما شاهد آن هستیم که این دولت ها در راستای منافع ملی خویش یا در منازعات دخالت نمی کنند و یا یکی از طرفین منازعات را حمایت می کنند و حتی در بعضی موارد این دولتها مانع همکاری و تعامل سازمانهای بین المللی در راستای حل منازعات منطقه ای می گردند. در حالی که ارزشها و فرهنگ تاثیر مستقیمی بر تعریف منافع ملی دولت ها دارند، اما اینکه قدرت اقتصادی و نظامی و فاکتورهای رویکردِ رئالیستی تعیین کننده تعاملات منطقه ای و جهانی در راستای مبارزه با تروریسم می باشد، غیر قابل انکار است. اما نمی توان پر مدعا بود که این ارزشها تعیین کننده  تعاملات بین المللی در مبارزه با تروریسم هستند.

*کارشناس ارشد علوم سیاسی(گرایش فلسفه سیاسی)- دانشگاه حاجت تپه آنکارا-ترکیه

Check Also

فراخوان شرکت در هشتمين جشنواره فناورى نانو ايران

باسمه تعالی دانشجویان و دانش پژوهان محترم ایرانی شاغل به تحصیل در خارج از کشور …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *